هشدارهای پدر علم ژنتیک ایران | تمام ژنهای عالی ایرانی درحال مهاجرت هستند | ترکیه مرجع ایرانیها شده! | کاری نکنیم که جوانان از ایران بروند
تاریخ انتشار: ۳ دی ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۳۹۷۶۶۷۰
به گزارش همشهری آنلاین، به نقل از ایسنا، پروفسور داریوش فرهود گفته است: طرحی به نام جوانسازی و صیانت از جمعیت کشور پیشنهاد کردهاند. به عنوان یک شهروند وقتی به این طرح نگاه میکنم، ایرادهای زیادی دارد. مرتب عنوان میکنند که برای فرزند اول این رقم را پرداخت میکنیم و برای فرزند دوم هم رقم دیگر؛ بحث فرزندآوری به (رقم پرداختی و) میلیون نیست.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
وی می افزاید: چندی قبل معاون وزیر اعلام کرد که جراحی قلب در ایران درحال از بین رفتن است و کسانی که باید دورههای فلوشیپ را بگذرانند، نیستند و به محض پایان تحصیل پزشکی، برای تخصص به خارج از کشور میروند. شما جلوی این مسئله را بگیرید که تمام ژنهای عالی ایرانی درحال رفتن از ایران هستند. صندلیهای دانشگاهها خالی هستند. من این مسائل را دنبال میکنم. همین امسال خیلی از افرادی که قبول شدند به دانشگاه نرفتند! چرا ترکیه که در نشیب و فراز سیاسی است، باید تبدیل به مرجعی شود که مردم کشورمان بروند در آنجا سرمایهگذاری کنند و خانه بخرند؟!
او می گوید: اینکه به ازای هر فرزند چند میلیون بدهیم، دردی را دوا نمیکند. خیلی از کسانی که از کشور رفتند، پول هم داشتند. چرا رفتند؟ چرا به چرایی این ماجرا فکر نمیکنیم؟ چرا در دانشگاه قبول میشوند ولی نمیروند؟ بنابراین با گذاشتن کارهای تشویقی و چند روز مرخصی (زایمان) بیشتر مشکلی حل نمیشود. سؤال در بحث جمعیتی درست نیست و جواب آن هم درست نیست. (وقتی از رفتن جوانان صحبت میکنیم) بحث فرار مغزها نیست، بحث فرار ژنها است. من اگر الان در این سن از مملکت بروم اتفاقی نمیافتد، اما وقتی یک جوان از کشور میرود با یک خارجی ازدواج میکند و بچه او آمریکایی میشود، ژن ایرانی را برده است. این افرادی که میروند، هوشمندترین افراد کشور هستند. آنها هم این افراد را غربال میکنند و بهترین ژنهای ما را میگیرند. چرا باید کاری کنیم که این جوانان از مملکت بروند؟!
دکتر فرهود در ادامه بابیان اینکه من مخالف ازدیاد جمعیت نیستم توضیح می دهد: ولی اینها راهش نیست. این کار به شکل خیلی خوبی حدود ۴۵ سال قبل شروع شد و عدهای به محضر امام خمینی (ره) رفتند و من هم در آن جمع بودم و تالاسمی اولین موردی بود که توانستیم اجازه سقط را دریافت کنیم. بعد این کار در دست یک نهاد بسیار کارآمد به نام پزشکی قانونی قرار گرفت؛ یعنی در این ۴۵ سال کار غلطی انجام میشد؟!
فرهود در ادامه به بخشی از زندگی خود در آلمان اشاره کرده و می گوید:آلمان محیطی بود که از خود مردم کوچه و بازار آداب یاد میگرفتید؛ همه چیز، از نظم و ترتیب، انضباط و شیوه زندگی. چیزی که واقعاً در آن زمان اسطوره بود و بدون تردید در جای دیگری دیده نمیشد. در زمان جنگ جهانی دوم دو کشور بیشترین لطمه را از متفقین از جمله آمریکا دیدند؛ کشور ژاپن که با بمباران شدید هیروشیما و ناکازاکی روبرو شد و کشور آلمان هم که تقریباً با خاک یکسان شد. شهر درسدن (Dresden) آلمان را جستجو کنید. این شهر در زمان جنگ به مدت ۷۲ ساعت بمباران و با خاک یکسان شد. این شهر را الان جستجو کنید؛ همان کلیساها (و دانشگاهها) با همان مدل عکس و همان سنگها مثل اول بازسازی شدند.
وی ادامه می دهد: آن زمان متفقین، آلمان را به سه قسمت تقسیم کرده بودند؛ یک قسمت در اختیار نیروهای فرانسوی، یک قسمت در اختیار انگلیسیها و یک قسمت نیز در اختیار آمریکاییها قرار داشت. (حدود ۱۲ سال از جنگ جهانی دوم میگذشت) از بد یا خوش روزگار، شهری که در آن سکونت داشتم، شهر ماینتس (Mainz)، مثلثی بود که در هر سه این گروهها بود. در یک سمت شهر، سربازی با لباس فرانسوی و در سوی دیگر شهر، سربازی با لباس انگلیسی میدیدید. این قسمتها بعداً تحویل آمریکاییها شد و من همه این شرایط را دیدم.
این استاد برجسته دانشگاهی می افزاید: مردم آلمان که بمباران شده بودند (و این شرایط را پشت سرگذاشته بودند) و با آنها از نزدیک در ارتباط بودم، میگفتند اولاً (این وضعیت) حقمان بود و هیتلر زیادهروی کرده بود و نمیبایست این کارها را انجام میداد و دوماً، خوشحالیم از اینکه میتوانیم مملکتمان را دوباره از نو و بهتر از قبل بسازیم. در مدت ۱۶ سالی که در آلمان زندگی و تحصیل میکردم، یک بار ندیدم حتی یک نفر شعار مرگ بر آمریکا بگوید؛ مرگ بر آمریکای آنها زمانی بلند شد که به اولین یا دومین قدرت صنعتی جهان تبدیل شدند.
کد خبر 645314 برچسبها جوانان مهاجرت ژن - ژنتیکمنبع: همشهری آنلاین
کلیدواژه: جوانان مهاجرت ژن ژنتیک
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۳۹۷۶۶۷۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
پشیمانم!
مهاجرتهای ناموفق هنرمندان و سلبریتیها، سابقهای نسبتا طولانی دارد. در اواسط دهه نود، گروهی از هنرمندان درجه دو و سه عرصه بازیگری با هدف رشد حرفهای، به کشورهای دیگر- بالاخص ترکیه - مهاجرت کردند. مهاجرتهایی که اغلب با شکست مواجه شد و تقریبا تمامی این افراد یا به کشور بازگشتند و یا پیشه هنری خود را به فراموشی سپردند و به زندگی در قالب یک شهروند عادی خو گرفتند.
به گزارش ایسنا، در پی انتشار مصاحبه یک شبکه فارسی زبان معاند با بازیگر ایرانی مهاجر و ابراز ندامت وی، روزنامه صبح نو در مطلبی درباره این موضوع نوشت: پس از وقایع سال ۱۴۰۱ اما گروه دیگری از هنرمندان، با تصمیماتی شتابزده، مهاجرت را به مثابه یک تصمیم احساسی در دستور کار قرار دادند و اکنون پس از گذشت زمانی کوتاه، اخباری از ندامت در گفتار اغلب ایشان به گوش میرسد. اخیرا صحبتهای اشکان خطیبی درباره مهاجرت، خبرساز شده که به همین بهانه، نگاهی به مسأله مهاجرت هنرمندان ایرانی داریم.
مقوله مهاجرت در ایران به یک بحران عمومی تبدیل شده است و بررسی آن، از دو منظر فردی و اجتماعی گستره وسیعی از نکات عبرتآموز را در بر میگیرد. از منظر فردی، لزوم پرهیز از نگاه فانتزی به مقوله مهاجرت، بسیار حائز اهمیت است؛ به این معنا که زندگی در خارج از مرزهای ایران، الزاما به معنای رستگاری و جهش طبقاتی نخواهد بود. رواج غربزدگی در ایران، طی سالهای اخیر به شکلگیری یک تصویر رؤیایی از مهاجرت دامن زده است. علاوه بر این، بخش زیادی از تجربه مهاجرتکنندگان هم علنی نمیشود و به گوش مردم نمیرسد. با این همه، مروری بر وضعیت هنرمندان پس از مهاجرت، برخی از زوایای پنهان این موضوع را روشن خواهد کرد.
اساسا هنرمندان، اعضای صنفی هستند که پس از مهاجرت، بیشتر از سایر مشاغل، در معرض اضمحلال قرار میگیرند. کار هنرمند خلق اثر هنری است و خلاقیت در بافت جامعه شکل میگیرد. هنرمندی که در میانسالی جامعه خود را تغییر میدهد، از یک سو ارتباط با فرهنگ عمومی کشور خود را از دست میدهد و از سوی دیگر نمیتواند بهعنوان یک هنرمند خلاق در کشور مقصد پذیرفته شود. علاوه بر این، جامعه مخاطبان یک هنرمند نیز پس از مهاجرت بسیار محدودتر میشود و از همین رو است که اغلب هنرمندان، مدتی پس از مهاجرت، ابراز تمایل به بازگشت میکنند.
مورد اخیر مصاحبه اشکان خطیبی، از مهمترین نمونههای فرجام مهاجرتهای عجولانه هنرمندان است. محتوای این مصاحبه، چیزی شبیه به یک کمدی تلخ است. دو سال قبل، اغتشاشاتی در ایران رخ داد و گروهی از سلبریتیها که فکر میکردند گروهی از مردم میتوانند معادلات سیاسی و اجتماعی را، با توسل به اعمال خشونتآمیز، تغییر دهند، خودشان زودتر از همه، تصمیم به ترک کشوری گرفتند که میخواستند شرایط آن را برای زندگی بهتر از نظر خودشان فراهم کنند.. اشکان خطیبی هم با این امید که بتواند با خیال راحت و از طریق فعالیت در فضای مجازی، در آتش ناآرامیهای داخل ایران بدمد، حالا خودش را در بنبستی گرفتار میبیند که حتی ممکن بوده از کشوری که در آن ساکن است هم دیپورت شود. خطیبی در میانههای حرفهایش، تلویحا میپذیرد که تحت تاثیر جنگهای روانی قرار گرفته و شاید بهتر بود برای مهاجرت و حضور در برخی جمعهای خارج از کشور، قدری بیشتر خویشتنداری میکرد. مروری بر صحبتهای این بازیگر نشان میدهد که وی روزگار خوبی را سپری نمیکند و این در حالی است که خطیبی در ایران، علاوه بر بازیگری و اجرا، مسئولیتهای فرهنگی و مدیریتی را هم بر عهده داشت که خودش آنها را، با لحنی حسرتبار، مرور میکند.
جمله مهم اشکان خطیبی در این مصاحبه این است: «خودم پشت پا زدم به همه چیز». همین جمله، به وضوح ندامت و پشیمانی را در کلام این بازیگر را هویدا میکند.
مهمتر از به خطر افتادن موقعیت شغلی و وضعیت اقتصادی هنرمندان پس از مهاجرت، به خطر افتادن سلامت روانی ایشان است. هنرمندی که یک جامعه بزرگ چند ۱۰ میلیونی از مخاطبان و چرخه ارتباطات چند ۱۰ هزار نفری همصنفان خود را با جامعهای بسیار محدود تاخت میزند، قبل از هر چیز، درگیر نوعی بحران عدم توجه و به دنبال آن بروز نشانههای افسردگی میشود؛ چیزی که در لحن اشکان خطیبی هم کاملا هویداست، هرچند که او هنوز هم سعی دارد وضعیت را به شکلی دوپهلو توجیه و خودش را قربانی یک شرایط ناخواسته معرفی کند.
خبرهایی که از وضعیت ارژنگ امیرفضلی، دیگر بازیگر مهاجرت کرده مخابره میشود نیز حاکی از چیزی بهتر از این نیست. ریحانه پارسا، حمید فرخنژاد، مزدک میرزایی، مهناز افشار، برزو ارجمند، احسان کرمی و تعداد دیگری از هنرمندان و سلبریتیهایی که مهاجرت کردهاند هم به هر بهانهای، درباره آنچه با مهاجرتشان از دست دادهاند، حرف میزنند و آرزو میکنند که بتوانند به کشور بازگردند. کیست که نداند امثال فرخنژاد و افشار، وقتی که در ایران بودند، تا چه حد میتوانستند از مواهب توجه عمومی بهرهمند باشند. حمید فرخنژاد در مصاحبهای به صراحت اعلام کرد که قبل از مهاجرت برنامه کاریاش تا یک سال آینده بسته شده بوده؛ اما در این مدتی که از مهاجرتش میگذرد، حتی امکان بازی در یک نقش فرعی سینمایی را هم به دست نیاورده است. مهناز افشار نیز که در ایران جز به بازی در نقش اول راضی نمیشد، تقریبا بازیگری را به دست فراموشی سپرده است. این وضعیت، حتی شامل حال خوانندگان و هنرمندانی که دههها از مهاجرتشان میگذرد نیز میشود. مروری بر واکنشهای خوانندههای لسآنجلسی، حسرت کار کردن در ایران را بازنمایی میکند و تقریبا هیچیک از ایشان، نسبت به بازگشت به کشور، چیزی جز اشتیاق از خود نشان نمیدهند. وضعیت پیش آمده برای هنرمندانی که با خراب کردن پلهای پشت سرشان، مسیر بهشت خیالی غرب را در پیش گرفتند، میتواند چراغ راهی برای سایر هنرمندان باشد تا فراموش نکنند که تمام هویت ایشان در گرو توجه جامعه کثیر مخاطبان ایرانی و امکان کار کردن در داخل مرزهای این کشور است.
انتهای پیام